واژه هنر

کلمه هنر از واژه « سونر یا سونره » در زبان سانسکریت اخذ شده و به معنای « یک واحد نیک » است.

این کلمه در زمان هخامنشیان وارد فرهنگ ایرانی و زبان اوستا گردید.  در اواسط دوره اشکانی با ابداع خط پهلوی اشکانی که این خط، از الفبای آرامی گرفته شد، کلمه سونر به هونر تبدیل شد که در طول زمان به صورت واژه «هنر» مورد استفاده قرار گرفت.

هنر فرآیندی احساسی است که در فرهنگ ایران باستان به معنای انسان فرزانه و کامل است.

احساس بازتاب تاثیرات روح در برخورد با عوامل محیطی که در نهاد انسان ایجاد می گردد.

با مد نظر قرار دادن این منشا تعریف هنر چنین خواهد بود : هنر تراوش شده از روح آدمی در قالبی محسوس و مادی است و یا هنر تجلی روح کمال طلب و مجال جوی آدمی در قالبی مادی می باشد. بر طبق تعریف فوق، هنر دارای یک منشا معنوی و فرا خاکی ست لزوما دارای قالب مادی و محسوس است.

هنر در مجموع، به هر گونه فعالیتی اشاره دارد که هم خودانگیخته و هم مهارشده باشد.

بنابراین هنر از فرآیندهای طبیعی متمایز است.

در واقع تداعی ابداعات و ساخته های مبتنی بر قوه خلاقانه بشری «هنر» به شمار می آید.

به تعبیری فراگیر: (هنر تراوش از روح آدمی در قالبی محسوس و ملموس می باشد).

ولی اصطلاع هنر، در معنای مشخص به فعالیت های مثل نقاشی، پیکره سازی، طراحی گرافیک، معماری، موسیقی، شعر، رقص، تئاتر و سینما اطلاق می شود.

در گذشته سعی بر این بوده که هنر ها را بر دو دسته هنر زیبا و هنر سودمند تقسیم کنند: هنر زیبا در خدمت هیچ مقصودی نیست و فرآوردن آن ارزشی در خود دارد ، مثلا نقاشی، هنرسودمند  واحد هدفی فراتر از خود فرآورده است.

مثلا سفالینه منقوش که البته این تقسیم بندی منسوخ شده است.

غالبا، اصطلاح هنر برای هنرهای بصری یا برخی از انواع هنرهای بصری به منظور اجتناب از مرز بندی میان هنرهای زیبا و هرهای کاربردی پیشنهاد شده است.

«تکنیک» technique: به انگلیسی و فرانسه «تخنه» و فن به عربی و هنر به فارسی از نظر بسیاری از فلاسفه به معنای ساختن و تکمیل کردن طبیعت با قوه خیال است.

 هنر به طور کلی به دو صورت حضور پیدا می کند:

صورت اول: هنری که مقصود آن تکمیل کار طبیعت ، مثلا تولید ابزار است ، زیرا طبیعت برای انجام کار، انسان را مجهز به دست کرده است.

صورت دوم: هنری  که مقصودش تقلید طبیعت است و این همان هنر زیباست.

با توجه به این دو معنی، صورت اول به سود و سودمندی م معاش و معیشت و تدبیر و غرض سر و کار پیدا می کند و صورت دوم، زیبایی و باز نمایی روایی طبیعت با قوه خیال 

 بنابراین هنرمندی که اشتغال به هنر زیبا دارد با خیالاتی سر و کار دارد که نوعی تقلید از عالم واقعی می کند ، منتها هنرمند عین واقع را توصیف نمی کند، بلکه با افزودن و کاستن و آوردن  تشبیهات زیبا، کنایه و استعاره از آن متصرف می کند . هنرمند زشتی ومعایب را ذایل و زیبایی و کمالات و فضایل را با افزودن و کاستن ، زشت تر یا زیباتر نشان می دهد.

به نظر ارسطو، نقاش، شاعر، موسیقیدان و رقاص همه بازنمایی عالم می کنند و و صورتها را زشت تر و زیباتر از موضوعاتشان نشان می دهد،همانطور که ترازدی انها را برتر از انسان معمولی نشان می دهد و کمدی پست از واقعیت

 به طور کلی آنچه موجب پیدایش هنری می شود «از جهات امیال انسانی»، اشتیاق و گرایش انسان به بازنمایی و یا روایت عالم طبیعت است و این خواسته امری غریزی است و یکی از امتیازات بشر بر سایه حیوانات است. و البته این غریزه آن را مقلد ترین موجود جهان کرده است

همه مردم از راه تقلید نخستین دانش ها را فرا میگیرد و از کارهای تقلیدی  لذت میبرند تا آنجا که هنرمند با استفاده از قوای خیال اشیا و موجودات زشت را در جهت زیبایی و کمال ، با رنگ و شکل و حجم و صدا و کلمات و لحن دلپذیر جلوه می دهد.

در اینجا هدف از روایتگری یا تقلید از طبیعت و تشبیه صورت حیات انسانی ، بیان حقیقت است