فلسفه گل و مرغ

daneshnameh-honar آکادمی هنر بی سو - استاد یوسف حسینی - آکادمی هنر بی سو - استاد یوسف حسینی
 
 
 فلسفه گل و مرغ
موضوع این آثار در نگاه اول ساده،و فهم آن آسان به نظر میرسد. بار ادبی نام آنها،این آثار در میان شعر و نقاشی ایران قرار داده است.بنابراین احتمال وجود مفهوم هایی مشترک بین این دو هنر حس می شود.
در هنر نقاشی، گل و مرغ موضوع بین المللی است،به دلیل آنکه هر فرهنگی به شیوه ی ویژه ای به آن پرداخته است اگر چه به سبک یا مکتبی از هنر نقاشی در آن فرهنگ تبدیل نشده است. در طول دو قرن و نیم بسیاری از نقاشان سر شناس یا گمنام ایرانی به نقاشی پرداخته اند.
از مضمون آن، نقشمایه های تزیینی ساخته اند. که قرن هاست همه جا حضور دارد. 
برخلاف روال آثار شناخته شده نقاشی ایرانی در این آثار به روایت یا گزارشی اشاره شده نشده و در آنها به گونه ای روشن تنها به موضوع انتخاب شده برای نقاشی پرداخته شده است.
عوامل فرمایشی جای خود را به شکل های انتخابی نقاشی داده اند و بیان کننده عواطف فردی او هستند.
انگیزه نقاشان شیوه گل و مرغ 
1.تجسم وضعیت عاطفی انسانی بودند،ولی به نمایش خود او اشاره نمی کردندو به دلیل آنکه جدا از منع مذهبی در یک اثر نقاشی بیشتر از یک وضعیت و حالت انسانی تصویر کردن نبود. این خود در تاویل ورود به دنیای پیچیده مفهوم های عرفانی را می بست. 
2.موضوع آن بدون دستور و سلیقه کارفرما بود. 
3.فضای تصویری و تاثیری آن آشنا بود و ادبیات و با شعرهای عرفانی رابطه داشت.
4.نقاشی آن ساده بود به جز نقاش به فردی برای طراح و اجرای کار احتیاج نداشت.
5.تناسب آنچه تصویر می شد و رابطه آن با اندازه های اثر (ورق کتاب) چنان غیر طبیعی نبود که دوباره مینیاتور نامیده شود 60 در 45
6.با رنگهای ساده و مواد دست ساز نقاش در هر موقعیتی امکان نقاش در هر موقعیتی امکان نقاشی آن بود.
7.چون هدفهای ویژه ای را دنبال می کرد، برای هر گروه و طبقه آشنا و درای معنایی پذیرفتنی بود و محبوبیت همگانی می یافت.
8.با آنکه به شیوه زمان خود نقاشی شده بود، در این گونه آثار میان سلیقه و اکثریت مردم (شیوه مینیاتور ) و نقاش جدایی حس نمیشد .
9.شیوه نقاشی و مواد به کار رفته در آن یادآور دستاورد های استادان نقاشی ایرانی در برابر نقاشی تازه از راه رسیده اروپایی بود.
10.شکل و نام آن ژرف ترین و ریشه دار ترین نماد های با هویت اقوام کهن ایرانی را در ذهن بیننده زنده می کرد با این امید که شاید ویژگی های از یاد رفته آن ها نیز دوباره زنده شوند.
جلوه های نمادین : در نقاشی گل و مرغ، گل نماد عشق است. پرنده ها در گل و مرغ خیلی کم در حال پرواز هستند و بیشتر روی شاخه نشسته و حتی اغلب چشمها بسته است. یعنی در کنار معشوق به آرامش رسیده اند.
این مرغان آنگاه که با گلها و گیاهانی پربرگ و بوته های پیچ خورده در می آمیزند گونه ای طبیعت پردازی اند در سنت هنری نقش پردازی ایرانی گل و مرغ نامیده شده اند.
مجموعه ای از گل ها در رنگ و جلوه های جادویی و شگفت انگیز که در رنگ و جلوه های جادویی و شگفت انگیز که بر صفحه های مینیاتور یا در هم نشینی با طرح ها و نقش اسلیمی و ختایی به تنهایی بر مجله کتاب می نشیند و پرندگانی که مغمومانه سر در لاک خویش فرو برده و یا گردن افراشته اند تا به گوشه های فراموش شده ای آفاق بنگرند. همه ی ما این جا و آنجا به جلوه های از این هنر پر رمز و راز بر خورده و برای لحظاتی اگر چه کوتاه سر رشته روحمان را به جادویی خطوط و کیمیایی نقش و رنگ های آن سپرده ایم . بر زمینه ای قالی ها و دیوار پوش های سراسری و رواق ها بناهایی که از معماری به سبک ایرانی نشان دارند و یا روی جلد قرآنها 
شاهنامه ها و کتاب های گران سنگ دیگری که استاد پینه بسته ای صحافان و جلد سازانی گمنام آن را دوخته و مجلد ساخته اند.
در همه ی این جلوه ها و رمان ها نقش های پرنده و گل و مرغ را همواره وابسته به بخشهای دیگر کار می یابیم. هم چون گوشه ای از تخته ای قالی که طرح ها و رنگ های فروپیچیده در تار و پود آن نماد،سر چشمه زاینده ی هنر ایرانی و ملی است.
یا گرداگرد قطعه ای که با آیه هایی از قرآن یا بیت هایی چند سروده های شاعران شیرین گفتار ایرانی و به قلم های کوفی و ثلث و نسخ و رقاع عربی و یا نستعلیق ونستعلیق شکسته و یا در کناره های برگ مینیاتور ایرانی در همه این نقش و نگاره ها خاطره ای را در ما زنده می کند که انگار از دیرباز با زندگی و روان ما آمیخته است و اینک چشم اندازی از آن باغ دل گشا فرا روی ماست.
پیشینه ی پرنده و مرغ در هنر ایران جلوه های پرنده و مرغ در هنر ایرانی پیشینه ای دراز دارد.پیشینه ای که به گونه ای بنیادی از فرهنگ ایرانی ما، مایه گرفته است. در کهن ترین نگاره ها بر روی  سفالینه های ایرانی به جای مانده از سده نخستین هزاره چهارم قبل از میلاد به همراه گرازها و بز کوهی، پرندگانی دیده میشوند که خطوط سیاه رنگ بر جام های شکیل سرخ رنگ نقش بسته اند.
نگرش، زیبا شناسانه ای انسان به پرنده و حیوانات برآیند نیازمندی انسان به تغذیه و کوشش در راستای بر اوردن آن از شکار بوده به گونه ای که از طراحی های زنده و بازنمایاننده ای ساختار هندسی تصویرهای پرندگان نخستین دوره از بر آمدن هنر ایرانی در نگاره های به دست آمده از کندوکاو های باستان شناسان روشن میشود،نگارگران ایرانی پرندگان و حیواناتی را طرح می زدند که در زندگی روزانه و به هنگام شکار،بی میانجی با آن سروکار داشته اند (چنان که در این نگاره ها هیچ نشانی از پیوند با باوره ها و مایه های اسطوره ای و دیدنی دیده نمی شود. پیش از آنکه طرح ها و نگاره های ایرانی از باوره ها و مایه های اسطوره ای برخوردار شوند، خط و نگارش پدید آمد. پدیده ای که با بروز گسست در وحدت فرهنگی سفالینه مقنوش ایرانکه بالغ بر یکهزار سال طول کشید در آغاز هزاره سوم تحت فشار نیروهای خارجی که منشاء آن ها در ابهام قرار دارد قطع گردید در شوش مسلما تحت نفوذ تمدن بین النهرین، آذین بندی منقوش فراموش شد. و این مقطع مقطعی است که انسان یکی از شگفت انگیز ترین ابدعات خود یعنی کتابت را تجربه کرده است. با ابداع خط، آرام آرام ، طرح ها و نقش ها و نگاره ها از اشکال طبیعی به شیوه های انتزاعی برگشتند. در این میان، آن چه با دگرگونی در نقش ونگاره های پرندگان این دوره پیوند دارد. روی آوردن از سادگی به گونه ای پیچیدگی است. رنگ آمیزی از شیوه رئال دور میشود و چند رنگی به اصطلاح نئوریالیستی جای طرح های یک رنگ را میگرد. پس از ورود آریایی ها به ایران نخستین جلوه های هنر نگارگری در سده نهم هزاره ی نخست پدیدار می شود . نگاره های این دوره بر سفالینه های نقش بسته اند که از گورستان  بدست آمده است (سبو هایی که شکل پرنده ساخته شده است). آریایی که در روندی چند صدساله و آرام آرام از پی جنگ ها و گیرودارها به فلات ایران کوچ کرده اند به همراه خود نگاره ها باور ها و اسطوره هایی آوردند که با گذشته ی این سرزمین بیگانه بود. این باور ها و مفاهیم تازه ازیک سو ریشه در رستنگاه نخستین آنان داشت و از یک سوی دیگر با برخی از باورها و اسطوره های یونانی و اروپایی گره می خورد و رنگ و روی تازه ای به نگاره های این دوره می بخشید. هنر پارسیان و مادها، آمیزه ای از همین باوره های تازه و مفاهیم و انگاره هایی که در گذشته ریشه دارد.گذشته از برخی پیکربندی های سفالی در نگاره های این دوره پرنده جایگاه در خوری ندارد و درست تر آن است که بگوییم هنوز این دوره به خوبی شناخته شده نیست در برابر اسب به ویژه اسب های بالدار که شیوه ای رها جویانه دارد.گل ها نیز در همین دوره به زمینه ی نگاره ها راه پیدا میکند ولی رنگی از واقع گرایی ندارند. به هنگامی که نقشینه های پرنده از هنر ایرانی دوره آریایی رخت می بندد نگاره های اسب بالدار و پس از آن انسانهای بال دار، که به گونه ای ژرف و اندیشه ی مرگ و بازگشت روان انسانی به کمال پیوند  دارد. پیچیدگی مفهومی هنر آریایی را در برابر درون مایه های هنری دوران پیش به خوبی نشان می دهد (لوح سیمین زروان) جلوه های نمادینی که در فرهنگ ایرانی ریشه داشته و دوره های بعدی هنر ایرانی ریشه داشته و دورهای بعدی هنر ایرانی به گونه ای پایدار دنبال می شود.
ویژگی آثار گل و مرغ:
1.اثر در روی کاغذ دست ساز با رنگ های غیر روغنی 
2. اثر دارای ترکیب بندی آشکار است . نه آنکه تمام سطح یکنواخت از بخشهای موضوع نقاشی پر شده باشد.
3.بوته و گل نقاشی شده گل سرخ یا صد برگ یا زنبق است ممکن است یک درختچه،شکوفه،به، سیب یا بادام آن اضافه شده باشد.
4.در بیشتر موارد بوته گل سرخ یا صد برگ مکان استقرار مرغ است.
5.امکان دارد قرارگاه مرغ در اثری استثنایی یک درختچه شکوفه دار باشد.
6. بوته گل به شیوه ایرانی از رستنگاه تا بالاترین نقطه دان(مکان استقرار گل اصلی) مانند(درخت زندگی) نقاشی شده است.
7.در بیشتر آثار مرغ نقاشی مرغ مثالی مفهومی بوده و نامی آشنا به ذهن بیننده نمی آورد. 
8. در یک اثر ، بیشتر از یک  یا دو بوته گل یا درختچه نفاشی شده است. 
9.زمینه اثر بدون رنگ است یا رنگ های سرد و خنثی پوشیده است.
10.اثر با روش پرداز یا ته رنگ یا ترکیبی از آن دور با رنگهای غیر روغنی شکل گرفته است.
11. اگرچه اثر روی زمینه سفید و بدون  سایه روشن کار شده باشد، دارای فضای نقاشی است.
بیشتر از اینگونه آثار به دست استادان نقاشی ایران مانند شفیع عباسی،معین مصور،محمد یوسف،
محمد قاسم ، محمد زمان میرزا باقر، محمد صادق ،محمد زمان دوم،محمد هادی شیرازی،محمد طاهر،محمد حسین شیرازی، فتح الله شیرازی،لطفعلی شیرازی،حسین امامی،یا نقاشان همسایه این هنرمندان طرح و اجرا شده اند.
رنگ مهر: در بیشتر آثار مورد پژوهش گلهای سرخ و صد یرگ به وسیله طیف های رنگ سرخ بر زمینه ای سفید یا بدون رنگ نقاشی شده اند. بنابراین می توان از ترکیب رنگهای سرخ و سفید در این مورد سخن گفت که اگر سرخی را رنگ مهر بدانیم نباید از ویژگی بی رنگی یا رنگ سفید غافل شویم.
اشاره متنهای مذهبی کهن به روشنایی بیکران و جامه  سفید موبدان زردشتی نمی تواند بیانی و تصویری اهورا مزدا بی ارتباط باشد.به این دلیل نقاشان گل و مرغ برای جلوه نور، در گلهای سرخ و صد برگ ( که حجم را به یاد می آورد) رنگ سرخ را با رنگ های دیگر ترکیب نمی کردند و با متراکم کردن و با گستردن رنگ یکه و سرخ (به شیوه پرداز )روی  سطح بی رنگ یا سفید به هدف خود می رسیدند.
آیا در واژه های گلبانگ،گلگشت،گلرخ,گلرنگ، نام گل به جای چه صفتی نشسته است؟ به نظر می رسد تنها صفتی که می تواند در هر چهار مورد صدق می کند. زیباترین یا واژه هایی با همین معنی خواهند بود(زیباترین بانگ، یا گشت، یا رخ، یا رنگ) رابطه مفهوم زیبایی با گل در شعر و ادب فارسی نمی تواند دور از ارتباط آن با رنگ سرخ رنگ تغییر شوند؟ شاید به همین دلیل مولوی بهترین رنگ ها ، سرخی می دانست: بهترین رنگ ها سرخی بود وان ز خورشید است و از او ز خورشید است و از او می رسد.
یا حافظ از پیر گل رنگ نام می برد: 
پیر گل رنگ من اندر حق ارزق پوشان فرصت خوب ندارد ارنه حکایتها بود یا سهروردی قبا و کلاه سرخ می پوشید و یکی از کتابهایش را عقل سرخ می نامید. یادآوری می نماید،در عصر هخامنشیان، رنگ سرخ به نشانه ی کیفیت مهر تبدیل شده بود. چنان که سرخی با مدادی پیش از برآمدن آفتاب را مظهر جلوه این ایزد می دانستند و شاهان هخامنشی جامه سرخ رنگ جامه سرخ و ارغوانی می پوشیدند به موجب بندهش، رنگ سرخ رنگ جامعه طبقه سپاهی بوده است که با مهر بستگی داشته اند. 
نور سرخ، در شفق (زمان طلوع) و فلق (هنگام غروب ) در فاصله ای میان تاریکی و روشنایی بدون حضور خورشید قابل دیدن است. در آغاز و پایان روز: ز یاقوت سرخ چرخ کبود نه از باد و آب و نه 
از گرد و دود(فردوسی) نقاشی این پدیده با استفاده از طیف رنگ های سرخابی، ارغوانی،گلبهی و صورتی امکان دارد و این رنگهایی است که گلبرگ صدبرگ را می سازند. اگر در روشنایی آفتاب به دقت به این گل نگاه کنیم ، عبور نور از گلبرگهای آنها ، درون گل همان نور ها و رنگها و شفق را می سازند. اگر در روشنایی  آفتاب به دقت به این گل نگاه کنیم، عبور نور از گلبرگهای آنها، درون همان نور ها و رنگ شفق را میسازند. «چون شفق در اول شام یا آخر صبح که سپید است و نورآفتاب باز و متعلق و یک طرفش با جانب چپ که سیاهست. پس سرخ می نماید. این رنگ ها نشانه زمینی کیفیت خورشید یا مهرند. گل برگهای نسترن قرمز و شقایق نیز که در تعدادی از آثار گل و مرغ به مضمون اضافه شده اند، دارای این ویژگی هستند، ولی به دلیل رنگ تند و گل برگ های اندک، اهمیت کمتری دارند. گل سرخ یا سرخ گل یا گل سوری، به دلیل هایی که گفته شد به نشانه نمادین بسیاری از مفهومهای ادبی و هنری ، مانند پیروزی ، زیبایی ، رشادت ، لطافت ، خوشبویی و... وارد دنیای کلام و تصویر شده است.
گل آتشی یا سرخ آتشی از ارتباط مفهوم سرخ و آتش یا رنگ سرخ و نور آتش خبر می دهد . در دوران کهن در تمدن بین النهرین موثرترین نیرو برای خنثی کردن جادوی سیاه و دخالتهای دیوان آتش بود و در وجود سه خدایی که خدایان آتش شمرده می شدند.
هفتمین آفریده گیتی ، آتش ، در همه آفرینش سیلان دارد. چونان صاحب خانه است. فروغ او را مایه از روشنایی بیکران است.
آتش عشق است کاندر نی فتاد جوشش عشق است کاندر می فتاد (مولوی)
از آن به دیر مغانم عزیز می دارند که آتشی که نمیرود همیشه در دل ماست (حافظ)
گل صد برگ ، یا گل سرخ پررنگ ، از گل های بومی بخشهای مرکزی و جنوب مرکزی جنوب ایران است که در آب و هوای مشابه این مناطق نیز می روید . این گل ، علاوه بر رنگ ویژه سرخابی با داشتن گل برگهای درهم و پیچیده و فراوان و سایه روشن های بسیار و متنوع و گردش و پیچش های گوناگون توانسته است با جذابیت و چشم نوازی خود، به عنوان یکی از نشانه های ویژه فصل بهار و نماد زیبایی ، وارد ادبیات ، شعر و نقاشی ایرانی گردد.
چون بود صدبرگ دلدار مرا نیست غم بی برگی کار مرا (عطار)
سوسن آسمانی (گل زنبق نماد):
آناهیتا(الهه باروری) اهمیت و جایگاه یکه گل زنبق در بین آثار نقاشی غیر درباری دوران زندیه و قاجاریه زمانی آشکار می شود که شیوه نقاشی آن در آثار کاربردی توجه کنیم سرمشق کار نقاشان صنعتگر ، آثار هنمردانی بوده است که شیوه وضعی ویژه این گل را نقاشی کرده بودند. این صنعتگران نیز به پیروی از استادان بزرگ، برای شاه گل زنبق در آثار نقاشی یا کنده کاریشان مکان یا موقعیتی احترام بر انگیز در نظر گرفته اند. شیوه ترکیب بندی و قرارگاه این گل برروی هر ماده ای نقش یا کنده می شده. یکسان بوده است در کلیه این آثار زنبق در مرکز اثر یا ترکیب بندی (کمپوزیسیون) به تنهایی از محل رستن تا بالاترین نقطه بوته اش مانند درخت زندگی تصویر شده است . گویی که نقاش بر نمایش یکه بودنش پافشاری کرده باشد. این ترکیب یادگار استادانی است که، خودآگاه یا نا خودآگاه به بوته و گل به بوته و گل زنبق مانند نقش نمادینی یکه وستایش انگیز پرداخته اند. 
معنای ریشه یابی واژه گل 
گل به طور نمادین در عالم تعیین و طبیعت مظهر لطافت و ملاحت وجودی نسبت می دادند، شاخصه اش گل بود و انسان را یادآور آن باغ بهشتی و خلد برین است. گل نماد بوی خوش است و عطر خوش موجب مستی و سکر می شود و درشت خویی و سخت خصلتی را از بین میبرد. گلاب و شراب در یک مرتبه ی وجودی خوانده اند. گلاب همان عصاره وجودی گل است که جذبه ی بوی سحر آمیزش روح و هوش را به مرتبه ای عالی دعوت می کند که از عالم سفلی دور می سازد.
عطر ناشی از وجود گل باعث صفای باطن می شد و انسان را به مقام خوشایندی رضا می رساند.بزرگان از حض صفای بوی خوشایند عطر گل و طراوت از حیات فانی به فردوس برین و آن بوستان پایدار و آن بهشت روحانی می رسیدند.
گل چون در مقام زیبایی است، در مقام معشوقیت قرار دارد و معشوق همیشه در چهره عاشق در هلاکت است. عمر کوتاه گل حکایت از بهره جویی دارد و گلاب ثمره این بهره بری از معشوق جاودانه است که سرنوشت دردناک گلاب شرح واقعه جانسوز آن جان هر اهل دلی را می گدازند.
جایی که گل ها در آن میرویند به گلزار،باغ و گلشن معروف است و گلشن قدس، باغ جنت رضوان و کنایه از بهشت و عالم جبروت است.
در ایران گل سرخ نیز جنبه روحانی داشته و گل سرخ به نام حضرت محمد(ص) مزین شده که از نظر گیاه شناسی نوعی نئوفر است. حدود 3000 سال پیش از میلاد گل سرخی توصیف شده است که مشخصات آن کاملا با گل محمدی یکسان است. به رنگ قرمز آتشین و با بوی بسیار خوش. این گل وقتی شکفته می شود، دایره شکل است و شکل دایره کامل ترین و مشخص ترین شکل کمالی است.
معنی و ریشه یابی واژه مرغ
ترکیبات آن مرغ بسم الله،مرغ اناالحق،مرغ باغ تجرید،مرغ تجلی،مرغ تقدیس،مرغ توحید،مرغ جان،مرغ خرد،مرغ روح،مرغ سبحانی،مرغ سلیمان،مرغ عشق،مرغ عیسی،مرغ قدم،مرغ انس،مرغان جان،مرغان طوبی و مرغان آسمانی.
بلبل و مرغ در مقام عاشقی است و گل در مرتبه معشوقیت و از این رو، فراق از گل نزد بلبل کشنده است و جانکاه.
گفتم به بلبلی که علاج فراق چیست از شاخه گل افتاد و به خاک تپید و مرد.
ترکیبات، مرغ با کلمات متنوعی ترکیب می شود که دارای معنی درونی است.
مرغ الهی=ورشان-قمری: کنایه از روح و نفس ناطقه را نیز گویند.
مرغ باغ=کنایه از بلبل و هزار دستان که عربان عندلیب خوانند.
مرغ بسم الله=بسم اللهی که به شکل مرغ می نویسند به عبارتی صورت مرغ که با نوشتن بسم الله نقش می کردند.
مرغ دانا و زیرک=طوطی و سیمرغ 
مرغ سدره= جبرئیل 
مرغ شب آویز=مرغی که شب ها از یک پا آویز و حق حق گوید تا وقتی قطره خونی از گلوی او بچکد.
مرغ عرشی=استعاره از روح انسانی 
مرغ فلک=کنایه از فرشته و ملک
مرغ گویا=طوطی
مرغ بهشتی=کنایه از محبوب و معشوق
تاریخ پیدایی گل و مرغ در نگارگری ایران 
مفهوم گل و مرغ در نگارگری ایران
هنرمند نگار گر ایرانی به منظور طی طریق مراحل رسیدن به کمال مطلوب ؛ با بیان رمز گونه اش در تذهیب به وسیله نماد های ختایی و اسلیمی و گردش دوار شمسه ها، حقیقت عالم قدسی را به تصویر می کشد. او میکوشد که نشان دهد وحش کالبد جسم که چون قفس برای او تنگ است و اسیر مانده رها شده و مانند مرغ به سوی (حق) پرواز نماید. وروی گل های طبیعت که با رعایت زیبایی بهشت برین واست،
بنشیند و در آن جا استغناء راز و نیاز و این وصال عاشق به معشوق را با عشق و ترنم خویش نیایش کند. کوشش نگارگر بر این است که با نمادهای در طبیعت پیرامون خود، امری واقعی را بر ما مکشوف سازد، آن چنان که با هیچ نحوه دیگر نمی تواند بدان مقصود و نایل آید.
اینغایت تلاش برای بیان اعلی ترین حقیقت و برترین معرفت است.
در بررسی این هنر، گاهی بر میخوریم به نمادهایی از گل و بوته وصف ناپذیر و زیبا و پرندگان واقعی، افسانه ای و اسطوره ای خوش آواز که با سیر در عالم مثال به دنبال نور می گردند . و نوررا در دل خویش پیدا کرده و رو حشان را در تکاپوی میدان وحدت که ازل است و کثرت که همان نفس است به سوی عشق سوق می دهد تا کام دل را بدین شهد شیرین نمایند.
سپس نگارگر به آن مرتبه ای از فکر و اندیشه رسیده است که با وصف طبیعت (به اصطلاح گل و بوته و درخت) می خواهد بهشت ازل را به نمایش بگذارد که در ادبیات ما چمن بوستان گلشن و باغ مشهور است. او روح و دل خود را چون مرغان خوش الحان دانسته و آرزوی پرواز بدان مأوا را در سر می پروراند؛ او سراسر می کوشد طی طریق را به وجه احسن تا وصال ابدی ادامه دهد و هر دشواری را با صبوری پشت سر گذارد.
سیمرغ
سیمرغ شدن_اما نهایت این عروج عرفانی و ملکوتی را تنها در مرغ جاودانه سیمرغ جست و جو می کند:
که سرانجام آن با طی هفت وادی عشق 1.طلب2.شوق3.معرفت4.توحید5.حیرت6.فقر 7. سیمرغ شدن است.
این طی طریق است در ادبیات ما جایگاه ویژه ای دارد، چنان که فریدالدین عطار نیشابوری،عارفو شاعر بزرگ سده هفتم هجری در کتاب منطق الطیر خود از سی مرغ؛که به نور هدایت در قاف فنا و وحدت، سر طوبی آشیان دارد و نماد اعتلاء عظمت و سروری است. برای بیان اندیشه های عرفانی خویش مددی طلبد.
با این ترتیب سفر سالک، با گذرا  از این مراحل و به نظر عارفان ، آدمی به جایی می رسد که می تواند به آگاهی ناب دست یابد، آگاهی هایی از جهان که بی واسطه اند و حقایق اشیاء و پدیدارها را در آیینه اشراق بر روی آشکار می سازد. و نگارگر مترنم چه زیبا این ترنم را به تصویر می کشد.
رمز گل:
گل جلوه ای منحصر به فرد از تمام زیبایی های موجود در خلقت است. هر ادیب و هنرمند عارف عاشق از زیبایی مجازی گل را از روزی از لطف حق شمرده و زیبایی ظاهری آن را جلوه ای از بهشت ازلی می داند. عشقش را به این بهشت جاودانه توسط رنگ گل ها و مخصوصا با رنگ های غالب قرمز آتشین و نارنجی و شادابی آن را با زرد و سفید که مظهر عالم لاهوتی است نشان می دهد.
این بوستانی است که همه عارفان عاشق در جهان آن را مظهری از جهان برتر می دانند و با چشم دل آن را می بینند و همچون مرغان خوش الحان به وجد می آیند و از باز شدن غنچهای آن سرمست گشته و مقدم می شوند. نگارگر با چشم دل . روحش این زیبایی غیر محسوس عالم برتر و ناپایداری عمر گل را با کلک خیال انگیز خویش به زیبایی محسوس و پایدار مبدل کرده . او آن نوری که از وجود خالق هستی بخش به او عطا شده است با بیانی شیوا به تصویر کشیده و خلق میکند، شاید که با وجود خارهای فراوان در گل بتواند با صبوری به وضال او برسد و هفت وادی عشق را طی طریق نماید و با عطر دل انگیز آن، دل خویش را جلا داده و به وصال ابدی دست یابد تا بلکه با این عشق مجازی و دنیوی به عشق حقیقی از انتزاع به تجرید و در نهایت از کثرت به وحدت یعنی خدواند متعال دست یابد.
راز کوتاه عمر گل:
هنرمند عارف روح خود را در غالب مثال، مرغی می داند که به شوق دیدار معشوق خویش آن چنان روی شاخسار  گل های بوستان که جلوه ای از اوست آواز سر میدهد و تسبیح می گوید تا گل تبسم کند.آنگاه راز غنچه های گل از نهادشان بیرون می آورد.
بلبل با باز شدن گل که نمادی از زیبایی و جمال و حق است به استمناء و ذکر و راز و نیاز می پردازد. در این وادی عشق طلب دیدار معشوق را با عشق خود خواهان است و به معرفتی نسبت به خویش و پیرامون خود دست می یابد که در کثرت به وحدت و توحید می رسد. و در طول زمان شکفتن تا پژمرده شدن گل در حیرت رمز این جمال ناپایدار می ماند در پی جمال ازلی و مطلق نغمه سر می دهد. و به جست و جو می پردازد . با پرپرشدن و فنا شدن گل او نیز با عشق خویش فنا می شود؛و با این فنا شدن،بقا می یابد و جمال حقیقی می رسد. نور عشقی از معشوق در دل او هویدا می شود. و تنها او را تمجید و تجلیل می کند و با سلوک عرفانی خویش تبدیل به انسانی کامل می شود و یا در مرحله ای می گذارد که چون سیمرغ به آگاهی دست می یابد. بنابراین تمام زیبایی های دنیوی ناپایدار هستند. اما مظهر جمال حق، یعنی گل نیز تجلی یکی از جلوه های مظاهر جمال حق در دنیاست. گل با زیبایی فراوان از بین می رود و فقط جمال خدا می ماند چرا که او باقی و ازلی است.
رمز مرغ:
نگارگر برای بیان برترین حقیقت و برترین معرفت از رمز مرغ استفاده می نماید. پرندگانی که او به تصویر می کشد، پرندگانی چون پرستو،طوطی،بلبل ، هدهد ، هما ، سینه سرخ ، طاووس ، ققنوس و نهایتا عنقا هستند. در این میان طوطی و عنقا، ققنوس و هدهد، هما و بلبل دارای جایگاه ویژه ای نیز در عرفان و ادبیات فارسی است.
رمز عنقا:
همان سیمرغ است. در برهان قاطع آمده است سیمرغ عنقا را گویند و آن پرنده ای بوده است که زال پدر رستم را پرورده و بزرگ کرده و بعضی گویند نام حکیمی است که زال پدر رستم را پرورده و بزرگ کرده و بعضی گویند نام حکیمی است که زال در خدمت او کسب کمال کرده و نیز گاهی به معنی مرغی افسانه ای بدون تلمیح عرفانی به کار می رود . و گاه به معنای عرفانی و اشاره به موجودیا حقیقی حتی برتر از انسان کامل و عقل فعال اشاره دارد.
ققنوس:
ققنوس مرغی است به غایت خوش رنگ خوش آوازه گویند. منقار او 360 سوراخ دارد. و در کوه بلندی مقابل باد نشسته و صدای عجیب و غریب از منقار او بر می آید و به سبب آن مرغان بسیار جمع آیند. از آن چیزها چیزی را رفته طمعه خود سازد. گویند هزار سال عمر کند و چون هزار سال بگذرد و عمرش به آخر آید هیزم بسیار جمع سازد بر بالای او نشنیند و سرودن آغاز کند و مست گردد و بال و پر بر هم زند چنان که آتشی از بال او بجهد و در هیزم افتد و خود با هیزم افتد و خود با هیزم افتد و خود با هیزم بسوزد و از خاکسترش بچه ای پدید آید.
بلبل:
نام مرغی از تیره گنجشک ها ، چهچه دل انگیز دارد و رنگ و پر و بالش به او زیبایی خاصی می دهد . بلبل از قدیم الأیام به سبب چهچه دل انگیز و نغمات موزونش در ادبیات خاصه ادبیات شرقی و به خصوص ادبیات فارسی مقامی بلند داشته است.
از زمان آرستیوفانس تا کنون کشش در تحلیل نغمه های آن به سیلاب ها عمل آمده ، ولی هنوز توفیق حاصل نشده است . بلبل از قهرمانان همیشه حاضر غزل فارسی به ویژه غزل سعدی و حافظ است. که به نام های گوناگون خوانده می شود مرغ چمن که به نام های گوناگون خوانده می شود مرغ چمن،مرغ خوشخوان ، هزار دستان و...
بلبل به دو صفت معروف است : 1.عاشقی و شیدایی (معشوق او گل است)
فکر بلبل همه آن است که گل شد یارش گل در اندیشه که چون عشوه کند در کارش زبور عشق نوازی نه کار هر مرغیست بیا و نوگل این بلبل غزلخوان باش 
هدهد (مرغ سلیمان):
مرغی است کامل دار که دو را شانه بسر و پوپو گویند و به عربی هدهد خوانند، زیرا در داستان ها آمده که هدهد نامه سلیمان را بلقیس ملکه سبا رسانید.
هما :
مرغی است که به گفته برهان قاطع استخوان خورد. در ادبیات فارسی نشانه بلند همتی است و همایون صفت . به معنی مبارک و خجسته است . صاحب کشف اللغات گوید. سایه او بر سر هرکس افتد او را خوشبخت کند.(فرهنگ معین)
باغ بهشت و گل و بوته:
هنگام بررسی مفهومی آثار گل و مرغ ، شباهت ظاهری شکل ها به طبیعت ممکن است گمراه کننده باشد. در این مورد نمودی آشنا در تصویر اسطوره  ای و عرفانی ، به نیاز معنوی پاسخ می دهد. جستجوی سرمشق اولیه این تصویرها در اعماق باورها و گذشته های دور و خاطره های مشترک قوی ایرانیان امکان دارد. وقایع اساطیری اصولی اولین هستند و همه چیز بدانان بازمی گردد و از آنان مایه می گیرد . در حالی که خود پیری ناپذیر و پایان ناپذیرند و در بی زمانی زمان ازل قرار گرفته اند، یعنی در گذشته ای که به علت رستاخیز پیاپی اش در تکرار ابدی فنا ناپذیر است.
برای ریشه یابی شکل هایی که امکان دارد، مفهومشان در ساختار این پژوهش دخالت داشته باشند باید به طور خلاصه عوامل شکل ساز اقوام ایرانی را شناسایی کنیم. این عوامل را نیز می توان در میان اساطیر و باورهای رایج در پهنه شاهنشاهی آریایی ایرانی جستجو کرد. این  شاهنشاهی در سده پنج  بیش از میلاد با گسترش خود به سوی سرزمین های آسیای غربی، مصر و هند و آسیای میانه باعث نزدیکی مجدد فرهنگی این نواحی شد. به نظر می رسد دلیل ماندگاری نقشمایه یا درون مایه ها در آثار نقاشی ، هنگامی که قرن ها در سرزمینی تکرار می شوند. چیزی جدا از نمایش  نقش هزاردستان باشد. اهمیت و زبان این نقش ها زمانی فهمیده می شود که هنرمندان کشوری ، در موقعیت های حساس تاریخی پی در پی آنها را به کار برده اند. از قبیل درون مایه آثار نقاشی گل و مرغ و گل و بوته که از دوران زندیه و قاجاریه رایج بود.
درهر فرهنگی انگیزه تاریخی و فرهنگی ویژه ای می تواند دلیل تکرار موضوع های مفهومی نقاشی بین هنمرمندان قشر های متفاوت در دوره ای خاص گردد و تنها نشانه ها و نمادهای فرهنگی یا درونمایه هایی با همان مفاهیم، هستند که این ویژگی را دارند. تصویرهای سازنده این درون مایه ها تکراری ، یا خود عینا جزو نشانه ها نماد های فرهنگ هستند، یا جایگزین آنها شده اند.
چنین پژوهشی را از بررسی سندهای تاریخی و تصویرهای باقیمانده از دوران پس از اسلام ، کلیه ویژگی های نمادهای باستانی ایرانی ، همراه با تصویرهایشان برای زمانی دراز از نظر ناپدید می شوند. و هنگامی که دوباره ردپای آنها شناخته م شود شکل و نامشان دگرگون شده است. و به نشانه هایی آمیخته با باورهای زمانه جدید در آثار هنری و فلسفی تبدیل شده اند. تثلیث «اهورمزدا-میترا-آناهیتا، که در دوران هخامنشیان مورد پرستش بود. ظاهرا در دوران اشکانیان نیز مورد لطف و علاقه قرار داشت و به همان نسبت هم، دیانت رسمی تلقی می شد.
بنابراین ، سامانیان بدون در نظر گرفتن دگرگونی های سلوکیان و اشکانیان از نظر باورهای مذهبی نیز خود را وارثان روحانی و معنوی هخامنشیان می دانستند با آنکه در کتیبه های داریوش هخامنشی و دو جانشین او، جز اهورا مزدا به نام خدای دیگری اشاره نشده.از آغاز سلطنت اردشیر دوم هخامنشی ، نام های میترا (خدای خورشید و عهد و پیمان و روز رستاخیز و یکی از کهن ترین ایزدان ایرانیان) و آناهیتا الهه آبها، باروری و آفرینش در کنار اهورا مزدا خدای بزرگ برتر و بالاتر از همه ایزدان می آیند.
جدا از این سه ایزد در کتاب اوستا، نماد تمام محصولات زمین(مادر همه رستنیها و داروهایی که اگر نباشد زندگی انسان امکان ندارد ویسیو بیش نامیده شده است)
از زمان به وجود آمدن خط (آغاز هزاره سوم و پیش از میلاد) تا دوران ساسانیان این نمادها بیشتر نقش هایی ساده یا همراه با نوشته بوده در پایان این دوران توصیفی شده اند. هریک از تمدن های یاد شده، پس از گذر از دوران شکارگری ، و رسیدن به دوران کشاورزی غیر دیم،ارزش های فرهنگی جامعه ابتدایی خود را بنا کردند. مبانی مادی اولیه این ارزش هارا مظاهر گوناگون و متفاوت حیات مانند خورشید، ماه،آب زمین و غیره می ساختند. عواملی که گردش طبیعت را می aساختند. دارای توجیهی ذهنی می شدند تا ساختمانی منطقی به تفکر انسان آن روزگار بدهند. در آغاز شباهت های طبیعی بین مادر و زمین، این دو مورد توجه مادی و معنوی این جوامع قرارداد و باعث شد تا در هزار های آینده ایزد بانوان یا الهه باروس و باران با نام های گوناگون و ویژگی های یکسان در نقاط مختلف این تمدن ها ظهور کند. خدایان خورشید، ماه، یا باران، نمادهای زمین و آسمان  مانند درخت زندگی (اتانا) یا عقاب و امثال آن ها دوشادوش باورهای اقوام نام و شکل گرفتند؛و اسطوره هایی که چگونگی پیدایش جهان و موجودات را شرح می دادند و تفسیر می کردند سر بر در آوردند.(اساطیر برای انسان عصر اساطیری به مثابه پلی است میان وی و پدیده های جهان و پیرامونش که از طریق ذهنی ، پیوند او را با جهان برقرار می سازد).
باورهای انسان باستان و سر انجام به جایی رسید که در آن پرستش خدایان گوناگون با صورت و اندام انسانی پذیرفته شده و نمایش آنها توسط نگاره های هنرمندان امکان پذیر گردید.
دگرگونی شکل فروهر یا نشانه اهورا مزدای آریایی را از حلقه خورشید در عصر مفرغ سیبری به حلقه بالدار مصری و خدای آشور تا شکل ترکیبی دوران هخامنشی بازشناسیم . یا دگرگونی نماد ابها و باروری را از ریشتر سومری تا آناهیتای ساسانی و نشانه های او را از گل هشت پر علیایی ، ستاره هشت پرسومری و ماهی سکایی تا گل زنبق ایرانی، همانطور که در قبل نیز اشاره شده نماد های مذهبی در آخرین حکومت آریایی ایران (ساسانی) تثلیث مقدس اهورا مزدا ،آناهیتا و میترا است. که در کلیه پژوهش های باستان شناسی و اساطیری بارها به آنها اشاره شده است. همانطور که این نام ها در ایلام هزاره سوم قبل از میلاد تثلیث هومبن.کیریریشه واینشو شینگ را به یاد بیاورند. در بین النهرین سومری، آکادمی دان، انلیل، انکی یا اتو نانا،اینین ساشمس و سین و ایشتر را در خاطر زنده می کنند. نماد پایه چهارم در اساطیر و باورهای سرزمین های یاد شده درخت زندگی یا گیاه هستی بخش است. که شکل های مختلف این بوته یا درخت از سه هزار سال پیش از میلاد در سراسر منطقه جغرافیایی سه تمدن یاد شده و ایران عصر هخامنشی تا پایان دوران ساسانیان با انواع دگرگونی شکل و اسمی وجود دارند.
به روایت یکی از افسانه بابلی کهن اتنا اولین انسان زمینی (که مرا فرض شده است) برای به دست آوردن گیاه هستی بخش، پر پشت عقابی غول پیکر به بهشت (آسمان) می رود و گیاه را از ایشتر (ایزد بانوی باروری) گرفته باز می گردد تا ولیعهد خود را به دنیا آورد. بدین صورت بنیاد اولین خاندان پادشاهی  زمین دولتشهرکیش (نزدیک بغداد امروزی) گذاشته می شود. (تمدن بین النهرین) در جای دیگر از مظهر زمینی ایزدی با نام گیاه هنومه نام برده می شود که برکوهی خاص می روید یا آن را خدایی بر کوه هرئیتی می نهد و مرغان آن را می پراکنند. شاه گیاهان و داروئی سلامت بخش است . او زندگی دراز را می بخشد و مرگ را دور می دارد. بنا بر روایت کتاب های پهلوی هستی، زردشت از سه عنصر فر،فره و شی زردشت در شاخه ای از هوم وجود دارد. که در بلندی ها آفریده شده است. در فرهنگ اسلامی نیز درختی به نام طوبی که نام دیگر بهشت یا درختی است در بهشت که شاخ و برگ آن تمام باغ عدن را می پوشاند. اصل آن در سرای رسول (ص) و یا علی ابن ابی طالب (ع) و در سرای هر مومنی شاخی از آن باشد و میوه های گوناگون خوش بو از آن حاصل آید و چون بهشتیان میوه آن درخت آرزو کنند شاخه سر فرود آرد تا میوه باز کنند.
شیخ اشراق در کتاب عقل سرخ گوید:
درخت طوبی، درختی عظیم است هرکس که بهشتی بود چون به بهشت بود آن درخت را در بهشت بیند هر میوه ای که تو در جهان می بینی برآن درخت باشد.
اگر نه آن درخت بودی هرگز پیش تو نه میوه بودی و نه درخت و نه ریاحین و نه نبات سیمرغ آشیانه بر سر طوبی دارد. بامداد از آشیان خود بدر آید و برگرد زمین بال گستراند، از اثر پر او میوه بر او میوه بر درخت پیدا شود و نبات بر زمین.
جلوه های داستانی سیمرغ در فرهنگ ایران خوی ایزدی سیمرغ از میان نامه های فارسی در هم پیوسته با فرهنگ ایرانی پیش از اسلام، پیش از هر جای دیگر در شاهنامه سراسر زندگی خاندان رستم با این پرونده اسطوره ای پیونده خورده است (توتم) دگردیسی هایی که در نگاره نمادین به سیمرغ، با گذر فرهنگ ایرانی به دوران اسلامی رخ می دهد بهترین زمینه ی شناخت پیوستگی ها و گسستی ها به گونه ای فشرده در نماد پردازی سیمرغ جلوه های دوگانه آن دیده می شود و این دو دوره را هرگز نمی توان از هم جدا می سازد دگرگونی در باورها و اندیشه ها است و آبشخورهایی که این اندیشه ها از آن برخوردار بوده اند (عطاره مهوردی)
جلوه های آرایشی و نمادین پرنده و سیمرغ (مکتب بغداد)
سیمرغ برجسته ترین نمونه های پرنده های نمادین در فرهنگ و هنر ایرانی است در هم پیوسته با گیاه و رستنی و زایش آن. این پرنده که در روایات اسلامی عنقاء نامیده می شود. همان سین مور(پهلوی) است به معنای مرغ سین پرنده ای شکاری که بنابر روایات کهن، بر بالای درخت شگفت آور (هیروسیپ) در برگیرنده همه رستنیها ، که در میان دریای فرا فکرت است آشیان دارد. هرگاه که سیمرغ برمی خیزد هزار شاخه از آن می روید  و هروقت که بر آن فرو می آید هزار شاخه شکسته می شود و تخمهای آن به اطراف پراکنده می گردد و از آن گیاهان گوناگون میروید.